صفحات

۱۳۹۱ آذر ۵, یکشنبه

چهره‌ي حماسي زن ايراني در منظومه‌ي «بانوگشسب‌نامه»


مينا عرشي :

بانوگشسب نامه از گروه حماسه­هايي است که درباره­ي خاندان رستم سروده شده است و آن گوشه­اي از زندگي   بانوگشسب دختر رستم و نبردهاي پهلواني او است که تصويري از زن آرماني ايراني است. زني زيبارو، رزم­آور، هنرمند و ياور مردان، چنان­که رستم فرامرز را بدو مي­سپارد تا رزم و شکار را به وي بياموزد. اين داستان تنها داستان حماسي ايراني است که بانويي قهرمان آن است. درون­مايه­ي آن دلاوري­هاي زن پهلواني است که نمودهاي فرهنگ کهن ايراني را به همراه دارد و شايد بازمانده­ي استوره­اي از دوران بسيار دوري باشد که زنان نقشي فروتر از مردان نداشتند. در حماسه­هاي ايران و جهان، هيچ­گاه وجود زن جدا از مرد نمی­آيد. زن در حماسه­ها يا مادر پهلوان است يا همسر و يا دختر او و هيچ­گاه جداگانه از وي ياد نشده است. در شاهنامه سه بار از بانوگشسب نام برده شده است:

نخست هنگامي که گيو به قصد يافتن کيخسرو به توران زمين مي­رود که بانو از همسرش مي­خواهد بگذارد در نبود وي، او به سيستان نزد پدر برود:
«مهين مهان بانوي گيو بود / که دخت گزين رستم نيو بود؛ خبرشد هم آنگه به بانوگشسپ / که گيو از پي رفتن آراست اسپ؛ بيامد خرامان به نزديک اوي / چنين گفت اي مهتر نامجوي؛ شنيدم که تو رفت خواهي به تور / که خسرو بجويي ز نزديک و دور / چو دستور باشد مرا پهلوان؛ شوم نزد رستم به روشن روان»


دومين بار در جنگ گيو و پيران است که وي به دامادي رستم می­بالد:      
«به گيتي نگه کرد رستم بسي / زگردان نيامد پسندش بسي ؛ به مردي و دانش، به فر و نژاد / به خورد و به بخشش مرا کرد ياد؛ به من داد رستم گزين دخترش / که بودي گرامي تر از افسرش؛ مهين دخت بانو گشسپ سوار / به من داد گردنکش نامدار»
و سومين بار زماني است که گيو از سفر هفت ساله­ي خود بازمي­گردد و رستم، بانو را همراه با هدايايي نزد وي مي‌فرستد:«وزان پس گسي کرد بانوگشسپ / ابا خواسته همچو آذرگشسپ؛ هزار و دو صد نامور مهتران / ابا تخت و با تاجهاي گران؛ پرستنده سيصد، غلامان دو شصت / همان هر يکي جام زرين به دست؛ برون رفت بانو ز پيش پدر / برگيو شد همچو مرغي به پر»
بانوگشسب از سه جز، بانو+ گشن+ اسپ که بانو به چم نگهدارنده، زن بزرگ­زاده و کدبانو، گشن يا گوشن به چم نر، جوان دلير و خواستار نر شدن و اسپ يا اسب به عنوان پسوند و يا پيشوند گروهي از نام­هاي مردانه ساخته شده است به چم بانويي چون اسب نر يا دارنده­ي اسب نر. اين نام در اصل نامي مردانه است که با آوردن بانو در آغاز آن به عنوان نامي زنانه به کار رفته است.

سراينده‌ي «بانوگشسپ‌نامه» كيست؟
سراينده­ي اين اثر تا به امروز ناشناس مانده است و هيچ­گونه گماني نيز درباره­ي او نيست. ژول مول در ديباچه­ي شاهنامه آن را سروده­ي پارسيان هند مي­داند. در این نوشته زني را می­نماياند که کمتر ويژگي­هاي زنانه­ای را داراست که در ديوان ديگر شاعران به کار رفته است. بانويي است با خويي مردانه و در پيرامون وي مردان بيگانه­اي ديده مي­شوند  که گاه شکست خورده و يا کوچک شده­اند و گاه خويشاونداني هستند که وي از آنان برتر است.
اين کتاب بيشتر ويژگي­هاي سروده­هاي حماسي را داراست و به خوبي از شاهنامه به عنوان الگو ياري جسته است. روش نوشتاري آن ساده و روان است. واژه­هاي تازي در آن بسيار اندک است. از واژگان رزمي سده­هاي نخستين حماسه­سرايي در آن بهره برده شده است. چگونگی صحنه­هاي رزم و شکار و طبيعت چون شاهنامه در آن هرگاه به گونه­اي آورده شده است و در وزن سرايش، بر وزن شاهنامه (متقارب مثمن) است.
بانوگشسپ نامه دوران جواني تا ازدواج پهلوان بانو را در برمي­گيرد و دوران ميانسالي وي در بهمن نامه سروده می­شود. از آنجا که اين سروده آغاز و پايان ندارد، گروهي برآنند داستاني از فرامرز نامه بوده است (چنان­که در نسخه­هاي پاريس، بريتانيا و چاپ سنگي همراه فرامرز نامه آمده است) و يا سرآغاز و پايان آن در درازناي زمان از ميان رفته است.