صفحات

۱۳۹۱ آبان ۱۱, پنجشنبه

حماسه­­نامه­هاي پس از شاهنامه

شهداد حیدری :پنجاه سال پس از آن­كه فردوسي توسي چشم از جهان فرو بست، مردي ديگر از شهر توس از آشوب­ها و آشفتگي­هاي خراسان به آذربايجان كوچ كرد و آثار ادبي خود را –كه يكي از آنها «گرشاسب­­نامه» است- دور از ديار و زادگاه خود پديد آورد. او كه از يورش­هاي پي در پي تركان سلجوقي، به آذربايجان گريخته بود، «اسدي توسي» نام داشت. اسدي نخستين سخنوري است كه پس از فردوسي اثري حماسي پديد آورده است.
از آن پس شمار كساني كه به پيروي از شاهنامه، حماسه­نامه­ سرودند، سده به سده رو به افزوني نهاد و تا به روزگار قاجار و سده­ي سيزدهم مهي ادامه يافت. آخرين آنها را بايد «شهنشاه­نامه»ي محمود خان ملك­الشعرا –سخنور دربار فتحعلي­شاه قاجار- دانست. كتاب او تقليد ديگري از شاهنامه­ي فردوسي است؛ اما در بازه­ي زماني ميان شاهنامه تا شهنشاه­نامه، حماسه­نامه­هاي ديگري آفريده شد كه هر كدام جز سايه­اي كم­رنگ از اثر جاودانه­ي فردوسي نيستند؛ مانند: كوش­نامه و بهمن­نامه (هر دو از سده­ي پنجم)، بانوگشسب­نامه، فرامرزنامه و شهريارنامه (هر سه از سده­ي ششم)، برزونامه (سده­ي هفتم)، سام­نامه و جهانگير­نامه (سده­ي هشتم).
نكته اينجاست كه هيچ كدام از اين حماسه­نامه­ها، از ديد ادبي و ارزش سخنوري و هنر داستان­پردازي، به پاي شاهكار فردوسي نمي­رسند و در برابر كاخ بلند شاهنامه­ي او، رنگ و رو و جلوه­اي ندارند. ناگزير اين پرسش پيش مي­آيد كه پس ارزش چنين حماسه­نامه­هاي دست دومي در چيست؟
اين پرسش را با دكتر مجيد سرمدي، استاد زبان و ادبيات فارسي دانشگاه پيام نور، در ميان مي­گذاريم. سرمدي پاسخ مي­دهد: «ارزش حماسه­نامه­هاي پس از شاهنامه را از چند گونه مي­توان بررسي كرد. براي نمونه، از ديد ادبي و نگاهباني از زبان فارسي. گويندگان منظومه­هاي حماسي، داستان­هايي را سروده­اند و در ميان مردم پراكنده­اند كه به نگهداري تركيبات و زبانزدهاي فارسي كمك كرده است. حتا ارزش ادبي آنها در اين هم است كه توانسته­اند واژه­هايي را جايگزين واژه­هاي ديگر كنند؛ يك نمونه­اش بر جاي ماندن واژه­ي «خرد» است كه يادگاري است از گسترش اين­گونه داستان­هاي حماسي. پس نخستين ارزش آنها در گسترش و نگاهداشت زبان فارسي، حتا در بيرون از مرزهاي ايران است.
ارزش ديگر آن دست كتاب­ها در درون­مايه­ي آنهاست. پس از پديد آمدن رويدادهاي سهمگين تاريخي، مردم ما نياز به خودباوري ملي داشتند تا دشواري­ها را پشت سر بگذارند. مي­دانيم كه خويشكاري شاعران جز اين نيست كه سخني بگويند كه در دل­ها اثر كند؛ به سخن ديگر، هنر شعر نشان دادن و نماياندن است، نه آفرينش و پديد آوردن. همين است كه شعر را جهاني مجازي دانسته­اند كه با گره خوردن و يكي شدن زبان و خيال­پردازي آفريده مي­شود. مردم مي­توانند درون اين جهان ساخته­شده بروند و آرزوها و دردها و خواسته­هاي خود را ببينند و حتا همزادپنداري كنند. سروده­هاي حماسي چنين تاثير و كنشي داشتند».
از سرمدي مي­پرسيم: آيا حماسه­نامه­هاي پس از فردوسي، همانند شاهنامه­ي او «حس حماسي» دارند؟ سرمدي مي­گويد: «منش و روش سرايندگان آن حماسه­نامه­ها سازگار با شعر حماسي نبود؛ همين است كه بيشتر منظومه­هاي آن­ها سست و ساختگي از كار درآمده است. اين را هم بگويم كه من از حس حماسي، كه شما به آن اشاره مي­كنيد، شكوه و سهمگيني را در نظر مي­گيرم. در روزگار فردوسي آن حس، پيكره­اي حماسي و استوره­اي داشت و در روزگاران ديگر چهارچوب حماسه­هاي عرفاني به خود گرفت؛ همانند «منطق­الطير» عطار و «مثنوي» مولانا. زماني كه اين كتاب­ها را مي­خوانيم، حس حماسي به خود مي­گيريم؛ تا بدان اندازه­اي هم اثرگذارند كه گويي مارش نظامي مي­شنويم. اين حس حماسي حتا در روزگار صفويه هم كه مردم خوي و سرشت خمودانه­اي داشتند و همه چيز مينياتوري شده بود و شعر هم يك­سره خيال­بافي­هاي دور و دراز بود، به تمامي از ميان نرفت؛ اما شكل و پيكره­اي ديني گرفت.
بايد در نظر داشت كه ادبيات ابزار دگرگوني است. همه­ي نمودهاي دگرگوني رفتار مردم را در ادبيات مي­توان ديد؛ از همين روست كه مي­گويند ادبيات آينه­ی مردم است. حس حماسي هم برترين و چيره­ترين حس انساني است؛ چون اين حس به آدمي نيرو و توانايي مي­دهد».
مي­پرسيم: سرايندگان حماسه­نامه­هاي پس از شاهنامه، داستان­هاي خود را از كجا گرفته­اند؟ آيا ساخته­ي ذهن و خيال آن­هاست؟ سرمدي پاسخ مي­دهد: «منظومه­هاي داستاني دو گونه سرچشمه دارند: نوشتاري و غيرنوشتاري. سرچشمه­هاي نوشتاري، بهره­جويي يك كتاب از كتاب ديگر است؛ مانند بخش­ها و روايت­هايي كه «گرشاسب­نامه» از شاهنامه گرفته است. غيرنوشتاري­ها روايت­هايي است كه در ميان مردم جاري بوده و سراينده­ي حماسه­سرا از آن سود مي­جسته است. يك بخش ديگر از سرچشمه­هاي كار آنها نيروي خيال­پردازي است. حتا اگر داستاني را از جايي بگيريم و موبه­مو بازگو كنيم، باز ناگزيريم خيال را هم در آن به كار ببريم. گوينده، خواسته يا ناخواسته، براي آن­كه هنر داستان­پردازي­اش را نشان دهد، رنگي از انديشه و خيال خود را به داستان مي­زند. به هر روي، يكي از سرچشمه­هاي سروده­هاي حماسي را مي­توان آثار نوشتاري دانست، ديگري را روايت­هاي سينه­به­سينه و سرانجام، خيال­پردازي شاعر».
در پایان، از سرمدي كه «فرامرزنامه»، يكي از آثار حماسي پس از شاهنامه، را ويرايش كرده است، مي­پرسيم: «فرامرزنامه» چه جايگاهي در ميان حماسه­نامه­ها دارد؟ او پاسخ مي­دهد: «از ديد ادبي و داستان­پردازي، چندان باارزش نيست. سراينده­ي ناشناسش، حماسه­پرداز، آن­گونه كه در نزد ديگران سراغ داريم، نبوده است. مرد دهقان و كشاورزي بوده كه خواسته است كتابي افزوده باشد به سروده­هاي حماسي ديگر. منش او حماسه­وار هم نبوده است تا بتوان در او شخصيتي حماسي، همانند فردوسي، سراغ گرفت».