احسان يغمايي- اليكا بقايي :
فضاي معماري در شاهنامه شگفتانگيز است. با آنكه فردوسي به رزمآوران رزمگاهها و شيوه رزم آنها بسيار ميپردازد، اما در رازيگري(:معماري) نيز نامها و جايهاي بسياري را ميآورد.
بيشترين فضاي معماري شاهنامه به بلندا و گستردگي ايوانها، درگاهها خيمه و خرگاهها پردهسراها و.... ميپردازد، اما از شيوه و گونهي ساخت وساز آنها كمتر سخني است. در مواردي، كه خوشبختانه كم هم نيستند، با آگاهي و هوشياري تمام به ساختوساز كاخها، سدها و بندها ميپردازد و شگفت اينكه نشاني دقيق آنها را بازگو ميكند. براي نمونه، فردوسي به طوردقيق جاي آتشكده آذرگشنسب را در آذربايجان ميشمارد. در حالي كه نظامي آن را در بلخ ميداند:
به بلخ آمد و آذر زردهشت / به توفان شمشير چون آب كشت
بهار دل افروز در بلخ بود / كزو تازه گل را دهن تلخ بود
زده موبدش نعل زرين بر اسب / شده نام آن خانه آذرگشسب
اما فردوسي به درستي و آگاهي تمام جايگاه آتشكدهي آذرگشسب را در آذر آبادگان ميشمارد و در چندين بيت به آن اشاره ميكند:
پس و پيش گرد اندر آزادگان / همي رفت تا آذرآبادگان (نوشيروان )
چو چشمش برآمد به آذرگشسب / پياده شد از دور و بگذاشت اسپ
پل شوشتر و اشارهي شاهنامه به آن
بر پايهي گفتهي فردوسي، شادروان شوشتر بر روي رودخانهي «گرگر» به دستور شاپور نخست ساساني و به رازيگري« برانوش» بنيان نهاده شده است .
همي برد هر سو برانوش را / بدو داشتي در سخن گوش را
برانوش يكي از چند رازيگري است كه شاهنامه از آن نام ميبرد. برپايهي شاهنامه برانوش سپهدار سرزمين بالوينه در روم بوده كه در نبردي به دست شاپور گرفتار آمد:
زبالوينه هم چنين لشكري / بيامد سپهدارشان مهتري
برانوش بد نام آن پهلوان / سواري سرافراز و روشنروان
سردار ايرانيان در اين نبرد گرشاسپ است:
وزين سو بشد نامداري دلير / كجا نام او بود گرشاسپ شير
برانوش در نبردي به سرداري گرشاسپ گرفتار ميشود:
برانوش جنگي به قلب اندرون / گرفتار شد با دلي پر زخون
شرط رهايي برانوش از بند شاپور اردشير پايان بردن اين بند است:
يكي رود بد پهن در شوشتر / كه ماهي نكردي برو بر گذر
برانوش را گفت گر هندسي / پلي سازي آن جايگه چون رسي
شاپور چون برانوش را گرفتار نمود از او ميخواهد بر رودخانهي «گرگر» بندي برپا دارد:
يكي رود بد پهن در شوشتر / كه ماهي نكردي برو بر گذر
و او پس از سه سال كار ساختمان آن را به پايان ميبرد و به روم باز ميگردد:
به كار اندر آمد برانوش مرد / به سه سال آن پل تمامي بكرد
اشاره به پل شوشتر در سرچشمههاي تاريخي و جغرافيايي
جز فردوسي بسياري از ديگر پژوهشگران ايران به اين بند اشاره كردهاند. «ابن بلخي» در «فارسنامه» نوشتار بسيار ارزشمند دارد. هرچند ساختار آن را از شاپور ذوالاكتاف ميشمارد. ابن بلخي نوشته است:«و از آثار او (شاپور ذوالاكناف) در عمارت جهان آن است كه شهرها و بندها و پلها كه يادكرده او بنا كرده است ....در خوزستان ، شوش ، شادروان شوشتر...». «دمشقي» نيز به استناد ابن بلخي اين را از شاپور ذوالاكتاف ميشمارد.
شادروان شوشتر چندان ساختاري شگفتآور و تحسينبرانگيز دارد كه جز فردوسي، بسياري ديگر از انديشمندان و بزرگان ايران در نبشتههاي خود از آن ياد و ساختار هوشمندانه آن را ستودهاند. بيگمان ارزشمندترين و كهنترين اين نبشتهها از آن ابوالقاسم بن احمد جيهاني در كتاب اشكال العالم است كه نوشته است:
«و از ناحيت تستر بنايي است كه آن را شادروان ميگويند بندري است كه بناي آن شاپور كرده است و محكمترين بناهاست و مولف كتاب ميگويد: شنيدهام كه نزديك ميل يك فرسنگ است كه بنا كردهاند همه از سنگ تا آب در آن جا جمع ميشود و بلند ميشود تا به در تستر آيد...»
تاريخ گزيده نيز شادروان شوشتر را از زمان شاپور ذوالاكتاف ميشمارد.
به هر روي، سروده فردوسي چنين است:
همي برد هر سو برانوش را / بدو داشتي درد سخن گوش را
يكي رود بد پهن در شوشتر / كه ماهي نكردي برو بر گذر
برانوش را گفت گر هندسي / پلي سازي ان جايگه چون رسي
كه ما باز گرديم و اين پل بجاي / بماند به دانايي رهنماي
برش كرده بالاي اين پل هزار / بخواهي زگنج آنچه آيد به كار
تو از دانش فيلسوفان روم / بكار آر چندي بدين مرزو بوم
چو اين پل برايد سوي خان خويش / برو تازيي باش مهمان خويش
ابا شادماني و با ايمني / زبد دور و از دست اهرمني
به كار اندر آمد برانوش مرد / به سه سال آن پل تمامي بكرد
چو شد پل تمام او ز شستر برفت / سوي خان خود روي بنهاد تفت
اهميت پل و سد شوشتر
روش كندن جويهاي بزرگ آبياري در ميان دورود از زمان سومريان شناخته شده بوده است. اين كانال ها چندان پهن آور بوده كه حتي ساخت سازههايي چون قايقها و كشتيهاي كوچك در آنها رفت و آمد داشتهاند. از اينروي شادروان شوشتر پيشينهاي چندين هزاره دارد.
اهميت و حتي برپايي شوشتر بيشتر از آن روي است كه در آن كارون پر شتاب و بيمهار به بند كشيده ميشود و جرياني آرام مييابد. رودخانه كارون هنگامي كه به شوشتر ميرسد دو شاخه ميشود. يك شاخهي آن كه نزديك 6/4 است كارون را به سوي باختر ميكشاند پيش تر «چهار دانگه» و امروز «شطيط» ناميده ميشود. از اين شاخه نهر«داريان» يا «داريون» جدا شده و به سوي زمينهاي جنوب خاوري ميرود. شاخه ديگر كه با دست كنده شده و نزديك 6/2 از آب كارون را به سوي خاورين راه ميبرد. شادروان شوشتر كه برين نهر برپا بوده پيش از شكستن آب بيشتري داشته و امروز بسيار كم است. اين نهر مسرقان يا مشرگان يا دو دانگه ناميده ميشده و اكنون «گرگر»خوانده ميشود.