
چنگ (پهلوي: kennar-cang): سازي است بسيار کهن كه از دوهزار سال پيش از ميلاد مسيح كاربرد داشته است. شكل نخستین آن سهگوش بوده است و پيشتر آن را به صورت ايستاده مينواختند.
در نقشهاي طاق بستان دو صحنهي شكار هست كه نوازندگاني را در حال نواختن سازهاي گوناگون، از جمله چنگ، نشان ميدهد. در صحنهي شكار گراز، دستهاي از نوازندگان در كرجي پادشاه و دستهاي ديگر در كرجي نوازندگان نشستهاند كه دو شكل گوناگون از چنگ در آن ديده ميشود: در يكي جعبهي صدا در بالا قرار دارد و در ديگري در پايين كه شكل كهنتر چنگ است و در زبان پارسي «ون» ناميده ميشود. در زمان ساسانيان چنگ شناختهشدهترين و گراميترين سازها بوده است. سازندهي اين ساز را رامتين ميدانند.
در شاهنامه بسيار از چنگ نام برده شده است كه نكيسا، موسيقيدان دربار خسرو پرويز، در نواختن آن توانايي و چيرگي بسيار داشته است. اين ساز، سازي بزمي است كه در شاديها، بزمها، جشنها، پيشواز از بزرگان و ... كاربرد داشته و با ناي، رباب و عود همراه ميشده است.
در شاهنامه بيشتر زنانند كه در بزمها و شاديها چنگ مينوازند؛ چنان كه در بيشتر مينياتورهاي ايراني نيز زنان نوازندهي اين سازند؛ براي نمونه، در آغاز داستان بيژن و منيژه، هنگامي كه فردوسي در آن شب تيره، پريشان از خواب برميخيزد و از همسرش چراغ ميخواهد، ميگويد:
بدو گفتم اي بت، نيم مرد خواب
يكي شمع پيش آر چون آفتاب
بنه پيشم و بزم را ساز كن
به چنگ آر چنگ و مي آغاز كن
بياورد شمع و بيامد به باغ
برافروخت رخشنده شمع و چراغ
گهي مي گساريد و گه چنگ ساخت
توگفتي كه هاروت نيرنگ ساخت
در داستان بيژن و منيژه، هنگامي كه بيژن وارد پردهسراي منيژه ميشود، در بيان بزمگاه چنين ميسرايد:
نشستنگه رود و مي ساختند
ز بيگانه خيمه بپرداختند
پرستندگان ايستاده به پاي
ابا بربت و چنگ و رامشسراي
در داستان بهرام گور، هنگامي كه بهرام مهمان برزين ميشود، در پذيرايي از مهمان، برزين با دختران چنين ميگويد:
هلا چامه پيش آور اي چامهگوي
تو چنگ آور اي دختر ماهروي
برفتند هر سه به نزديك شاه
نهادند بر سر ز گوهر كلاه
يكي پايكوب و دگر چنگزن
سه ديگر خوشآواز لشكرشكن
بتان چامه و چنگ برساختند
يكايك دل از غم بپرداختند
در رفتن بهرامشاه نزد گوهرفروش به شنيدن آواي چنگ دخترش، چنين آمده است:
به سرو سهي گفت بردار چنگ
به پيش گشسب آي با بوي و رنگ
بيامد بر پادشاه چنگزن
خرامان به سان بت برهمن
زن چنگزن چنگ در بر گرفت
نخستين خروش مغان در گرفت
این ساز، همچنين هنگام بزم و پذيرايي از بزرگان و ميهمانان گرانقدر نواخته ميشده است؛ براي نمونه، هنگامي كه گرسيوز به سياوشگرد ميرود، در پذيرايي سياوش از وي آمده است:
نهادند در كاخ زرين دو تخت
نشستند شاداندل و نيكبخت
نوازندهي رود با ميگسار
بيامد بر تخت گوهرنگار
ز ناليدن چنگ و رود و سرود
به شادي همي داد دل را درود
در به بزم نشستن كيخسرو با بزرگان در آغاز داستان بيژن و منيژه، آمده است:
به ديبا بياراسته گاه شاه
نهاده به سر بر كياني كلاه
نشسته به گاه اندرون مي به چنگ
دل و گوش داده به آواي چنگ
هنگامي كه گيو از رستم ميخواهد براي آوردن بيژن به توران برود، پس از پذيرفتن رستم و مجلسآرايي گيو از اين شادي، چنين آمده است:
نوازندهي رود با ميگسار
بيامد به ايوان گوهرنگار
همه دست لعل از مي لعلفام
غريونده چنگ و خروشنده جام
سپس كيخسرو مجلسي ميآرايد و بزرگان و پهلوانان را فرا ميخواند:
همه طوق بربسته و گوشوار
بريشان همه جامه گوهرنگار
همه رخ چو ديباي رومي به رنگ
فروزنده عود و خروشنده چنگ
پس از رهايي بيژن از چاه و آمدن رستم و پهلوانان به ايران، در پيشواز شاه و گيو و بزرگان از رستم و بيژن و آماده ساختن نشستنگهشان، چنين آمده است:
فروزندهي مجلس و ميگسار
نوازندهي چنگ با پيشكار
همه بر سران افسران گران
به زر اندرون پيكر از گوهران
همه رخ چو ديباي رومي به رنگ
خروشان ز چنگ و پريزاده چنگ
پس از بازگشتن بهرام گور از نخجيرگاه به سوي بغداد و بخشش كردن سيم و زر به مردم، هنگامي كه به كاخ ميرود، چنين سروده شده است:
بتان چامه و چنگ برساختند
ز بيگانه ايوان بپرداختند
ز رود و مي و بانگ و چنگ و سرود
هوا را همي داد گفتي درود